در آستانه عید بزرگ مبعث و آغاز رسالت حضرت ختمیمرتبت، محمد مصطفی(ص)، دیگربار فرخنده و شادمان از عهدی آسمانی با نسل بشر هستیم؛ عهدی که هم عهد قدیم را از اعتبار میاندازد و هم عهد جدید را. بعثت واقعهای تاریخی است، اما نباید بدین پایه بسنده کرد، بلکه از زاویهای دیگر نیز میتوان به این واقعه سترگ که سرگذشت تاریخ را دگرگون کرد، نگریست و از آن عبرت گرفت. در این ارتباط، بعثت، یادآور واقعهای دیگر در تاریخ آفاقیِ اسلام است: معراج. بعثت و معراج، دو رویداد تاریخیاند که اولی، به گواه تاریخ، 27 رجب، سیزده سال پیش از هجرت اتفاق افتاده است و دومی، به شهادت مورّخین، چندین بار روی داده که در تاریخ وقوع آنها، اختلاف نظر وجود دارد.
بعثت و معراج، دو واژه عربی هستند که هر یک، معنای خاص خود را دارد؛ اما با تفسیری که مدّعای این نوشتار است، معنای آن دو، نهتنها نسبت به هم، واگرایی ندارد، بلکه از همگرایی نیز برخوردار است. بعثت و معراج در عرض هم نیستند، بلکه با چشم باطنبین، آن دو را باید در طول یکدیگر و در یک راستا نگریست. در ادبیات عرب، بعثت را به «برانگیختن و واداشتن» و معراج را به «تعالی و صعود» تعبیر مینمایند. بعثت، حدیث نفس است؛ به معنای برانگیختن نفس. نفس را باید برانگیخت تا برگزیده درگاه الهی گردد؛ آنچنان که رسول مکرّم(ص) در غار حراء چنین کرد و خداوندش برگزید. نفس را باید به سختی و ریاضت واداشت؛ همانکه در اصطلاحِ دینی، «زهد» نام دارد. زهد در اینجا با آنچه در برخی شرایع سختگیر، «رهبانیت» نامیده میشود، بسیار متفاوت است.
معراج نیز حدیث نفس است. نفس چنانچه به عبودیت خدا درآید و از قید بندگی ماسویالله آزاد گردد، بالا میرود، و اینگونه معراج اتفاق میافتد. اساساً ادعاهایی که برخی عرفای بزرگ درباره معراج خویش عنوان میکنند، چیزی جز معراج نفس نیست. تا نفس برانگیخته نشود، صعود نمیکند. آنچه بدان اشارت رفت، گزیده بود؛ تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.