زندگی نامه
از همان روزهای نخستی که دانش را شناختم، دانستم که سرمایه حقیقی آدمی همان علم و حکمت است که خداوند متعال در نهاد بشر تعبیه نموده است. انسان خود فرآورده نظم طبیعت است. قوانین جریان الوهیت در شاهراه هستی معنا پیدا میکند. بشر از همان روزی که زاده شد، مکلف به شناخت خاستگاه ذات خویش است و این معرفت جز با اتصال به حقیقت حاصل نمیشود. حقیقت درد مشترک تمام آدمیان از ازل تا ابد است. انسان حقیقت را میستاید؛ چراکه خود برخاسته از آن است. آدمی خود محو در حقیقتی است که دریای بیکران الوهیت، ذات آن را به زیباترین وجه شکل میدهد. حکمت تنها فرصتی است که خداوند بزرگ در اختیار بشر نهاده تا به واسطه آن حقیقت را دریابد و کنه آن را تا اندازه طاقت بشری عریان بنگرد.
من از همان روز که به این نکته پی بردم، همواره سعی بر آن داشتهام تا معرفت ناب و کاملی نسبت به خویش و محیط پیرامون خویش حاصل نمایم. هرچه بیشتر غور میکنم، بیشتر به نیازها و کاستیهای خود واقف میشوم. تنها با تدبر و تأمل در اجزای آفرینش است که انسان خود را چون ذرهای در مجموعه بیکران خلقت مییابد؛ انسانی که خود بخشی از همان حقیقت یگانه است. من ترجیح میدهم بیش از آنکه بیندیشم، ببینم؛ چرا که جز با دیدن، یقین حاصل نمیشود. هرچه در کنه وجود مینگرم، این حقیقت بیش از پیش بر من آشکار میگردد که منزلگاه حقیقی توحید، نهاد آدمی است. البته این برای من هنوز ابتدای راه است تا خدا چه خواهد.
از همان آغاز رسم اندیشه و سلوک من بر آن بود که از یک سو اندیشهها و منشهای گونهگون را با دیده احترام بنگرم و از سویی دیگر از سراب جهل بگذرم و نسبت به جریانات پیرامون خویش معرفت حاصل کنم تا مبادا گرفتار غرضورزیها و پیشداوریهای مهلک شوم و اندیشهای را با چشم حقارت بنگرم؛ مسألهای که جهان معاصر ما بیش از هر چیز دیگر از آن رنج میبرد. از این رو بود که به مطالعه جدی ادیان و مذاهب روی آوردم، در حد توان و داناییام برخی افکار عرفانی و اندیشههای حکمی را با نیکبینی به بررسی و تحلیل نشستم و خداوند متعال خود شاهد است که هیچ تفکری را به تحقیر نراندم و هیچ جریان فکری را ترجمان بیهوده نکردم. اکنون نیز هر دمی در جستجوی حقیقت به این سو و آن سو میروم و تنها از حضرت حق یاری میطلبم تا مرا به نور خویش راه فرماید و سرنوشت مرا با سرنوشت پرفروغ حکمای الهی پیوند دهد.
اساسا همین کنجکاوی و روحیه جستجوگری که در نهاد هر انسانی به ودیعت گذاشته شده است، مرا با فضای آموزشی دو قطب علمی کشور؛ یعنی حوزه علمیه و دانشگاه درآمیخت. من برای تحصیل در دانشگاه، دانشکده الهیات دانشگاه تهران و رشته ادیان و عرفان تطبیقی را برگزیدم تا شاید بتوانم خواستههای روحی خود را پاسخ دهم. دانشگاه تهران برای من ایدهآلترین ساختار فکری و مدیریت فرهنگی را فراهم کرد و من توانستم با استفاده از سازوکارهای موجود در آن به خردی دست یابم که اطمینان دارم در آینده فکری من بسیار تأثیرگذار خواهد بود. دانشگاه تهران مرا با افکار و اندیشههای گوناگونی مستقیما روبرو کرد که تا پیش از آن، آنها را در کتابها و مقالات میجستم. پس از آن نیز به پژوهشکده امام خمینی رفته و همین رشته را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه دادم. پژوهشکده نگاهی نو نسبت به جریانات علمی و سیاسی کشور به من عطا کرد؛ آنچنان که همه همتم بر آن شد تا در مواجهه با هر تفکری، تخصصنگر باشم.
هر دو فضای دانشگاهی مذکور فرصتی فراهم کرد تا با چهرهها و اندیشههای متفاوتی در تعامل چندسویه باشم. روایت برخورد مستقیم من با کسانی چون آیتالله مصباح یزدی، دکتر مجتهد شبستری، دکتر محسن کدیور، دکتر حداد عادل، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر مصطفی ملکیان، دکتر علی مطهری، دکتر بابک احمدی، دکتر صادق زیباکلام، دکتر سعید زیباکلام، دکتر زهرا مصطفوی، دکتر ابراهیمی دینانی، دکتررحیمپور ازغدی، دکتر هاشم آغاجری، دکتر یحیی یثربی، مهندس عزتالله سحابی، دکتر محسن غرویان و بسیاری دیگر هر یک بیشتر از صدها کتاب و مقاله برای من سودمند بود. از اساتیدی که در دانشگاه بیش از دیگران تعلیم و تأثیر پذیرفتهام، میتوانم به دکتر علی مطهری، دکتر مجتهد شبستری، دکتر سیدمحمود یوسفثانی، دکتر فاطمه طباطبایی، دکتر گذشته، دکتر هادی وکیلی، دکتر مهدیزاده، دکتر زروانی، دکتر علیزاده، دکتر آذرتاش آذرنوش، استاد روضاتی، دکتر علمی، دکتر اشرف امامی، استاد محمدی عراقی، دکتر بهروز سالکی، آیتالله سید حسن مصطفوی و حجتالاسلام اسحاقنیا اشاره کنم.
در حوزه علمیه نیز معنویت و حکمتی را یافتم که بیشک در هیچ جای دیگری به چنان سرگی نتوانم یافت. من در حوزه علمیه برای نخستین بار با حکمت الهی آشنا شدم و آموختم که علم احکام الهی و دانش حکمت الهی درهم آمیخته است. از اساتید بنامی که در حوزه علمیه به حوزه درسشان مشرف شدم، آیتالله لنگرودی، آیتالله مجتهدی، حجتالاسلام ادیبی، حجتالاسلام سید حسن ابطحی، حجتالاسلام وحیدی گلپایگانی، حجتالاسلام زارعی گلپایگانی، حجتالاسلام بطحائی، حجتالاسلام علیاکبری، حجتالاسلام کاشفی و حجتالاسلام نورانی را میتوانم نام ببرم. در تهران، حوزه حاجابوالفتح، حوزه امام رضا(ع)، حوزه آیتالله ایروانی و حوزه محمودیه و در قم، حوزه علمیه فیضیه و دارالشفاء، حوزههایی هستند که تاکنون تجربه کردهام و اکنون نیز در سطح سه، اشتغال به تحصیل دارم. علومی که در حوزه علمیه بیشتر مرا به خود جلب کرد، فقه و اصول، ادبیات عرب و فلسفه اسلامی بود، کما اینکه گهگاه در برخی از این دروس افتخار تدریس نیز یافتهام. من در فضاي حوزه علميه، دو بار در معتبرترين جشنواره علمي حوزه؛ يعني جشنواره علامه حلي، موفق به كسب رتبه شدم: يك بار در سال 1390 در چهارمين دوره جشنواره سراسري علامه حلي در قم با ارائه اثر �شرح آيه لنتراني در انديشه عرفا�، حائز رتبه برگزيده گرديدم و بار ديگر در سال 1391 در سومين دوره جشنواره استاني علامه حلي در تهران، با ارائه اثر �بازشناسي مفهوم عماء در عرفان اسلامي�، به اخذ رتبه شايسته تقدير نائل آمدم.
در هر صورت آنچه را که در این سالها در پی آن بودم، در حکمت الهی یافتم. من ابائی ندارم از اینکه در تحصیل حکمت به مطالعه هر نظام فکری و اندیشهای روی آورم و هر مرام و مسلکی را به غور بنشینم. انسان در مجموعه کائنات آزاده است و این آزادگی جز به بندگی حق تعالی حاصل نمیشود.