نیاز بشر به دین؛ تأملی در رهیافت خردباورانه دین
229 بازدید
موضوع: الهیات و معارف اسلامی

مسئله‌اي كه در عصر حاضر عمدتاً در پژوهش‌هاي مربوط به حوزة دين، جايگاه خود را بازيافته و بسیار بدان پرداخته می‌شود، آن است كه انسان چه نيازي به دين دارد و اساساً دين چه احتياجاتي را از بشر برطرف مي‌سازد؟ پاسخ به اين سؤال، ضرورت حضور دين را در متن حيات آدميان آشكار مي‌نمايد. البته بنا بر دريافت چنين ضرورتي، بسياري پرسش‌هاي ديگر نيز فراروي ما قرار مي‌گيرد؛ از جمله اينكه خاستگاه دين چيست و منشأ ماورائي آن چگونه توجيه‌پذير مي‌گردد؟ (فراموش نكنيم جنبة ماورائي دين در نظرگاه برخي انديشمندان؛ بسان اگوست كنت، اسپنسر، فرويد، ماركس، نيچه و راسل مغفول واقع شده است) آيا دين در همة ابعاد زندگي بشر نقش دارد يا آنكه تنها به بعضي از ساحات محدود مي‌شود؟ (نگاه حداكثري يا حداقلي به دين) انسان چه انتظاري از دين دارد؟ كاركرد دين چيست و در چه حوزه‌هايي مي‌توان آن را بررسي نمود؟ آيا اين كاركرد، فرسايشي است؛ به معناي آنكه در طول تاريخ تغيير مي‌يابد يا خير؟ (چنان‌كه فرويد، كاركرد دين را متأثر از تطوّر تاريخ مي‌داند و حتي براي آن، جايگزين هم معرفي مي‌كند و معتقد است كه در عصر حاضر، هنر مي‌تواند جاي دين را بگيرد) در پي سخن گفتن از مسئلة اساسي كاركرد دين، بلافاصله اين پرسش به ذهن متبادر مي‌گردد كه دين چه ماهيتي به انسان مي‌دهد؟ به بيان ديگر، تفاوت انسان دين‌مدار با انسان ملحد در چيست؟ پاسخ به اين سؤالات، ما را در پژوهش مورد نظر ياري مي‌رساند.

در این ارتباط، محورهایی که نیاز به بازکاوی و تأمل دارد، با پرداختی علمی، شاخصه‌های مسئله را روشن ساخته و این فرآیند، بر گستردگی و فربهی بحث می‌افزاید. بررسي و نقد شبهات مربوط به حوزة دين‌پژوهي معاصر؛ بررسي و تحليل محدودة گسترة دين در حيات بشر از نظر حداقلي يا حداكثري بودن آن؛ مطالعة سهم دین در حیات سیاسی بشر و تحقیق انگاره‌های لائیسم و سکولاریسم؛ واكاوي علل نياز بشر به دين؛ بررسي وجوه انتظار بشر از دين؛ بررسي كاركرد و نقش دين در حوزة انديشه، اخلاق و معنويت؛ تشريح و تبيين سهم دين در ماهيت‌بخشي به انسان؛ نگاهي معرفت‌شناسانه به گوهر دين؛ بررسي و تحليل سير تطوّر دين در بوم‌هاي مختلف جغرافيايي و معرفتي و مواردی از این دست، هر کدام ضمن آنکه ضرورت مقولة نیاز بشر به دین و تجلی آکادمیک آن را در محافل علمی به بهترین وجه نشان می‌دهد، به واگویة ابعاد گونه‌گون آن می‌پردازد.

ضرورت چنين بحثي با پي بردن به جايگاه بنيادين دين در حيات انسان كاملاً آشكار مي‌گردد. از ابتداي ظهور دين، پرسش‌هاي بسياري در رابطه با خاستگاه دين، فلسفة ظهور و نحوة تبعيت از آن، اذهان بشر را به خود معطوف داشته است. قرائت‌هاي مختلفي كه امروزه از دين ارائه مي‌شود و از ديرباز نيز موجود بوده است، ماحصل چنين پرسش‌هايي است. به جرأت مي‌توان گفت كه ساحت دين، پررنگ‌ترين حضور را نسبت به ديگر ساحات در زندگي بشر دارد. بنابراين سخن گفتن از كيفيت حضور دين در حيات انسان و برشمردن كاركردهاي دين و در يك كلام، نياز بشر به دين، مهم‌ترين بحث در سير مطالعات دين‌پژوهي است.

مسئلة نیاز بشر به دین، از زوایای گوناگون قابل مطالعه و تحقیق است. در وهلة اول باید به این سؤال پاسخ گفت که اساساً خاستگاه این بحث کجاست و با چه کلیدواژگانی می‌توان پرده از ابعاد مختلف مسئله برداشت؟ در ابتدا باید بر این نکته تأکید کرد که دین همچون هدیه‌ای آسمانی بر آدمیان پیشکش شده است. این سخن چه معنا دارد و توالی آن به کجا می‌انجامد؟ همه می‌دانیم که انسان، موجودی است با نیازهای ثابت و متغیر و پاسخ‌گویی به این نیازها، هر یک محمل خاص خود را می‌طلبد. علاوه بر این، سطح نیاز انسان‌ها متفاوت است. به‌راستی شاید بر این اساس باشد که پرداختن به وجه حاجت بشر به دین و ایمان مذهبی، برخی دشواری‌ها را به همراه دارد. چنانچه قرار است دین، حاجات انسان را برآورده سازد، توجه به چنین ظرائفی ضروری است. آیا مواردی که در فصول پرشمار دین‌پژوهان، به عنوان علل نیاز بشر به دین معرفی شده است، از شمول و فراگیری لازم برخوردار است و به‌واقع، همگان را دربرمی‌گیرد یا خیر؟

نکتة مهم دیگر آن است که در این بحث، چه ماهیتی را می‌توان برای دین به عنوان یکی از کلیدواژگان تشخیص داد؟ چنانچه این ماهیت‌بخشی به صراحت صورت می‌گرفت، ما هرگز لفظ «دین» را فروننهاده و به جای آن، از عبارت «ادیان» استفاده نمی‌کردیم. این مسئله به‌خوبی بیانگر صعوبت کار در تفسیری روشن از مفهوم دین است. تاکنون اندیشمندان بسیاری به تعریف و تبیین دین پرداخته‌اند، اما نیم‌نگاهی به تعابیر آنها، کاستی بحث را در این زمینه آشکار می‌سازد. تعریف دین به «امر قدسی» توسط رودولف اوتو و همچنین «امر متعال» در اندیشة میرچا الیاده و تعاریفی از این دست و نیز تأکید بر «نجات» و همینطور «رابطه با امر الهی در عالم تنهایی» در تفکرات دینی سوئن برن و ویلیام جیمز هرچند منحصر به‌فردند، اما چیزی بر دانش ما نیفزوده‌اند. اساساً بدین لحاظ است که برخی چون ویتنگشتاین صرفاً بر پذیرش رهیافت «شباهت خانوادگی» در توجیه اطلاق‌ناپذیری دین بر معنونات آن تأکید دارند.

ادیان در یک دسته‌بندی کلی به ادیان الهی و غیر الهی و در دسته‌بندی دیگری به ادیان شرق و غرب تقسیم می‌گردند. هر کدام از اصناف فوق دارای موازین و شاخصه‌های متفاوتی است و خود به صنوف مختلف تقسیم می‌شود. ادیان الهی شامل اسلام، یهود، مسیحیت و زردشت است و ادیان غیر الهی نیز مکاتب دینی هندو، جین، بودا و سیکهه در هند، تائو و کنفسیوس در چین و شینتو در ژاپن را دربرمی‌گیرد که به ادیان زنده و پویای جهان نام‌آورند و تعدادی از آنها در غرب عالم ظهور کرده‌اند و برخی دیگر در شرق عالم. ادیان مذکور، غیر از مجموعه‌های دینی اسطوره‌مآبی است که اصطلاحاً نام دین بر آنها اطلاق نمی‌شود، اما به هر صورت، دینی قلمداد می‌شوند؛ مانند آنچه در بعضی اقوام و قبایل بومی ساکن در آفریقا و آمریکا وجود دارد. افزون بر این، به نحله‌های دیگری نیز بسان احمدیه، بهائیت و... می‌توان اشاره کرد که عمدتاً آپوکریفا؛ یعنی غیر قانونی و غیر مجاز محسوب می‌گردند.

از دیگر موارد ضروری جهت پیشبرد بحث، بررسی زمینه‌های ظهور دین است که تاکنون معرکة آرای بسیاری بوده است. غیر از گونة روایی ادیان ابراهیمی (اسلام، یهود و مسیحیت) و آئین ایرانی زردشت که به جریان صورت‌بندی الهی دین باورمند است، دستاویز سایر مکاتب دینی، چیزی جز اساطیر نیست که در دانش میتولوژی بدان پرداخته می‌شود. البته به این نکتة اساسی باید توجه داشت که ما در اینجا از اسطوره سخن می‌گوییم، نه افسانه؛ تا مبادا ریشه‌های واقعیت‌محور چنین اندیشه‌هایی خدشه‌دار شود. در این میان، برخی اندیشمندان غربی از وجوه دیگری سخن می‌گویند که بیان علت اساسی و اولیة حاجت به دین در پندارة آنها در خور تأمل است؛ مانند آنکه مارکس، عامل پیدایش دین را دسیسة اقویا بر ضدّ ضعفا می‌داند. بر خلاف مارکس، نیچه که پایبند به اصالت نیرومندی است، دین را فرآوردة ذهن بیچارگان و ضعیفان جهت تسکین آلام و دردهایشان می‌پندارد. اگوست کنت، دین را محصول جهل بشر در دوره‌های ابتدایی حیات انسان معرفی می‌کند و فروید معتقد است دین، نوعی فرافکنی و خودفریبی است که بشر اولیه، آن را به جای آمال و آرزوهای دست‌نایافتنی خود نشانده است. البته بسیاری دیدگاه‌های دیگر نیز وجود دارد که ضرورتی برای نقل همة آنها نیست. در اینجا غرض اصلی از اشاره به این مطلب، تنها بیان وجود روایت‌های مختلف در باب منشأ دین و علل ظهور آن می‌باشد که از مسائل عمده در مبحث حاضر است. چنین پراکندگی و تمایز آرائی که در رویکردهای گوناگون دینی؛ اعم از الهی، اساطیری و الحادی به چشم می‌خورد، زمینه‌های لازم را برای بحث پیرامون تاریخ‌مندی دین و جاودانگی یا عدم خلود آن نیز فراهم می‌سازد.

نکتة دیگر آنکه با تمسک به چه منابعی می‌توان نیاز بشر را به دین تبیین نمود؟ اساساً روش‌شناسی تشخیص احتیاجات و انتظارات انسان از دین، از جمله مقولات بنیادین در این بحث است. جای تأمل دارد که آیا در شناخت گسترة دین و سطح انتظارات بشر از آن، باید تنها به منابع برون‌دینی؛ یعنی عقل مراجعه کرد و یا از منابع درون‌دینی نیز می‌توان استفاده نمود؟ آیا در صورت پذیرش چنین امری، صامت بودن متون دینی و اینکه صدق و کذب دعاوی آنها خودش نیاز به اثبات دارد، با مشکل معرفتی مواجه نمی‌شویم؟ در ادامه، این مسئله نیز قابل توجه است که آیا به‌واقع می‌توان نگاه تحلیلی به نیازهای بشر را به دین، از رهگذر انتظارات و خواسته‌های وی از دین، آنگونه که برخی پنداشته‌اند، رویکردی اومانیستی به دین دانست؟ ساختار چنین باورداشتی، بر این اصل استوار است که اساساً به کار بردن تعبیر «انتظار دین از بشر»، به جای «انتظار بشر از دین» صحیح‌تر به نظر می‌رسد.

به هر حال با تمام آنچه گفته شد، مقولة نیاز بشر به دین چنانچه حتی با محک خردباوری محض نیز سنجیده شود، از توجیهات غیر قابل تردیدی برخوردار خواهد بود. من در این کوتاه‌نوشته، قصد تفصیل بحث و پرداختن به مسئلة پیش رو را با عنایت به زوایای گستردة آن ندارم و آنچه بیان گردید، تنها بخشی از پرسش‌ها و دغدغه‌هایی بود که به هر روی در این مسئله مطرح است. در انتها به این نکته نیز اشاره می‌کنم که مبحث نیاز بشر به دین با هر عبارتی که عنوان شود، از مسائل پویا و زندة الهیات جدید است که هم در اندیشة کلامی اسلام و هم در الهیات غرب مورد توجه می‌باشد. بنابراین بدیهی دانستن آن نباید ما را از پرداختن به مباحث جدید و بررسی اندیشه‌های مختلف در این باب بازدارد؛ هرچند پذیرفتن چنین بداهتی از وجاهت علمی برخوردار نیست.